۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه

سینمای چهار فصل







سینمای چهار فصل
امروزه همه می‌دانند تنها با اتکا به صادرات اقتصادی نمی‌توان در میان قدرت های برتر دنیا قرار گرفت.بلکه در کنار صادرات و تولیدات اقتصادی باید به تولیدات فرهنگی و هنری نیز روی آورد.اگر می‌خواهیم در دنیا اعتماد جهان را به خود جلب کرده و بیش از پیش خود را به دیگران بشناسانیم ناگزیر به حضور پر رنگ تر در عرصه های فرهنگی هنری هستیم.کشور های آسیای شرقی و جنوب شرقی به خوبی به این رمز موفقیت پی برده و در کنار توجه خود به تولیدات صنعتی اقدام به صادرات فرهنگ و تاریخ غنی خود نیز نموده اند.در بین این کشور ها ژاپن در هر دو بخش صنعت و فرهنگ در میان سایرین برتر بوده و زودتر با معرفی فیلمسازان بزرگ خود که برخی مانند میزوگوچی، اوزو ، کوروساوا ...در میان بهترین های تاریخ سینما قرار دارند به صادرات فرهنگی پرداخت.در یک دهه اخیر کشور کره جنوبی هم در کنار صادرات اقتصادی، اقدام به صدور محصولات فرهنگی کرده است.پخش سریال های تلویزیونی با موضوعات تاریخی – افسانه ایی مانند جواهری در قصر و امپراتور و دریا که در ایران نیز بسیار مورد استقبال قرار گرفته است از جمله این فعالیت هاست.این موضوع موجب شده است بستری جدید برای کشف استعداد های بکر و ناب سینمای کره نیز بوجود آید. با کنجکاوی بیشتر منتقدین و مخاطبین جدی تر در سینمای کره دو فیلمساز متفاوت و صاحب سبک به نام های کی داک کیم و چان ووک پارک کشف شدند



.
این روز ها به دیدن تعدادی از فیلم های کی داک کیم مشغولم.در ایران این فیلمساز را بخاطر فیلم درخشان "بهار، تابستان، پائیز، زمستان ... و بهار" که داستان زندگی یک راهب و پسری است که برای تعلیم در یک معبد پیش او آمده است، می‌شناسند. ما با مشاهده گذران فصل ها و سال ها بیشتر با زندگی و رخدادهای مرشد و شاگرد آشنا می‌شویم.این فیلم با لوکیشن بکر و کارگردانی عالی و خلق فضا های فوق العاده هر مخاطبی را برای پیدا کردن سایر آثار این فیلمساز کنجکاو کرد.در طول فیلم هیچ یک از شخصیت های اصلی نام ندارند.گاهی در این فیلم و یا حتی فیلم های دیگر این فیلمساز چهره برخی شخصیت ها نیز دیده نمی‌شود (مانند زندان بان در فیلم Breath ) که بر پایه اعتقادات بودائیسم که باید هویت و خود بودن را فراموش و خود را وقف کرد، است.در فیلم "بهار، تابستان ..." فقط افسر پلیس که راهب نیست "اسم"دارد.هرچند داستان این فیلم و چنین مؤلفه های بیشتر بر پایه نمادهای عرفان شرق و بودا بوده و برای مخاطب غیر کره ایی(نا آشنا به بودائیسم) درک آنها سخت است ولی مخاطب غربی و حتی ایرانی با درک حداقلی مفاهیم اصلی نیز می تواند با فیلم ارتباط برقرار کند.این فیلم در دنیا موجب شد مردم تمایل فراوانی به مطالعه عرفان شرق پیدا کرده تا بتوانند بیشتر با نمادهای فیلم ارتباط برقرار کنند هرچند ذکر مجدد این نکته ضروریست که بدون دانستن چنین مفاهیمی نیز فیلم اثری درخشان تاثیر گذار و کاملن تفکر برانگیز است


.
سه فیلم دیگری که اخیرن از این فیلمساز دیدم Breath ،3-Iron ،Time است.به لحاظ سبک و ساختار هر سه (هر 4 فیلم ) بسیار نزدیک به یکدیگرند.در فیلم های کی داک کیم به نوعی تنفر و انزجار شخصیت ها، از آنها انسان های متفاوتی می سازد.البته گاهی تنفر به خشم و انتقام نیز تغییر می یابد.خود کیم اعتقاد دارد این خشم یا تنفر بیشتر "عدم درک" است.او می گوید زمانی فیلمی می سازد که یک موضوعی را متوجه نشود این عدم فهم موضوع موجب ساخت فیلم و در نتیجه درک بیشتر موضوع برای کارگردان می‌شود.شخصیت های فیلم های کیم انسانهای تنهایی هستند.آنها به دنبال یافتن مکمل خود هستند.این مکمل گاهی مانند 3-Iron یکی شدن روحی پدید می آید. روابط زوج ها در فیلم های داک بسیار متفاوت است.عشق، بسیار متفاوت از معنای آن در آثار غربی است.زن کره ایی معمولن موجودی فداکار و ضعیف است که مورد تجاوز فکری مرد قرار گرفته و تحت تاثیر مرد است.
در فیلم 3-Iron سان هوا پسر جوانی است که شب ها را به صورت مخفیانه در خانه هایی که صاحب خانه در آن اقامت ندارد می‌گذراند.او در غیاب صاحب خانه، اقدام به شستن لباس های صاحب خانه و تعمیر وسایل آنها کرده و شب را در آنجا می‌گذراند و پیش از رسیدن صاحب خانه، خانه را ترک می کند.او معمولن به هر خانه‌ایی که می‌رود عکس یادگاری نیز می‌گیرد.در یکی از شب ها به خانه‌ایی پای می‌گذارد که فکر می کند خالی است.بعد از انجام امور عادی متوجه می شود زنی تنها به نام تائه سوک در خانه است.این زن که مورد تهاجم همسرش قرار گرفته است در کمال درماندگی و عجز قرار دارد.بعد از بازگشت مین گیو - همسر زن- و اقدام مجدد شوهر در زدن زن، سان هوا با چوب گلف و توپ گلف اقدام به تنبه مرد کرده و با زن سفری را در شهر آغاز می کند.زن ها معمولن در آثار داک مانند تائه افرادی هستند که بدنبال یک نیمه پنهان هستند.در خانواده تحت تاثیر جامعه مرد سالار قرار دارند.عشق برای آنها لغت گمشده ایست و لذا بدنبال اولین جرقه های عشقی دنبال رو می شوند.این رویدادها در Breath و Time نیز به همین گونه تکرار می شوند.در Breath ژین ژانگ از روی تصاویر تلویزیونی در ابتدا کنجکاو زندگی یک قاتل زندانی که به زودی قرار است اعدام شود و هر بار دست به خود کشی ناموفق میزند، می شود و پس از آن بین این دو با ملاقتهای که انجام می دهند ارتباط عاطفی پدید می آید.
در آثار کی داک کیم مولفه ها و نشانه های ثابت و مشترک هم در سبک و هم در داستان فراوانند.فیلم های کیم دیالگ کم دارد.به ندرت شخصیت های اصلی صحبت می‌کنند.صحبت های آنها معمولن بیش از یک یا دو جمله نیست.این کم بودن دیالگ ها به طوری است که در فیلم 3-Iron سان هوا و تائه سوک که عاشق یکدیگر می‌شوند و در پایان نیز به وصال می‌رسند در طول فیلم حتی یک بار نیز با یکدیگر صحبت نمی‌کنند در حالیکه بیش از نیمی از فیلم را در کنار یکدیگر هستند.در Breath نیز همین اتفاق برای ژین ژانگ و یوان اتفاق می‌افتد که فقط در بخش هایی ژین ژانگ به صورت مونولوگ صحبت می کند ولی حتی یک کلام در طول فیلم از یوان نمی شنویم.در فیلم های کیم معمولن زندان حضور دارد.این زندان یا به صورت زندان های معمول در جامعه و یا زندان های ساخته شده شخصی است.در زندان افراد به تربیت روحی خود می پردازند.این تربیت روحی گاهی مورد استفاده نیات شوم و گاهی خیر قرار می گیرد.فیلم های کیم بسیار مذهبی است.تاثیر فراوان مذهب در آثار کیم مشهود است.شخصیت های کی داک کیم همانطور که عنوان شد یا تنها هستند یا جامعه گریز و یا خانواده گریز.عشق زن و مرد در فیلم های کیم در خانواده تحت تاثیر نگاه جامعه مرد سالار است.
استفاده از نماهای ثابت و حرکت کند دوربین در کنار تدوین آرام آثار کی داک کیم را بسیار تامل بر انگیز می‌کند.استفاده از نور در فیلم هایش مشهود است.زمان در طول فیلم های کی داک کیم بسیار زود می‌گذرد و بعد از فیلم است که تا مدت ها ذهن مخاطب درگیر فیلم می‌شود.از مؤلفه های ثابت زیادی در آثارش استفاده می کند.حضور چهار فصل در فیلم بهار، تابستان ... و مشابه آن در Breath، حضور زندان در Breath و 3-Iron، حضور پر رنگ مذهب و عرفان شرق، نقش پر رنگ زن، تقابل کره مدرن در مقابل کره سنتی دارای آرامش و معرفی سنت ها، تنفر ، خشم و انتقام و ... از مؤلفه های آثار این فیلمساز کره ایست.صحبت از نمادها و قصه های آثار این فیلمساز گزافه گویی است.آثارش به قدری تصویری است که نمی توان آنها را به متن تبدیل کرد و صرفن با دیدن آثارش است که مخاطب می تواند به درکی از اثرش برسد

.

کی داک کیم در 20 دسامبر 1960 در کره متولد شد.در پاریس به تحصیل هنر پرداخت و به فیلمسازی روی آورد.در دنیا او را با فیلم The Isle شناختند و پس از آن با Bad Guy و چهار فیلم ذکر شده در متن فوق مطرح شد.کیم اکنون به پای ثابت فستیوال های مهم سینمایی جهان تبدیل شده است.از مهمترین جوایزی که او کسب کرده جایزه بهترین فیلم برلین برای فیلم Samaria ، دریافت 3 جایزه اصلی ونیز برای فیلم 3-Iron و ... است.فیلم های کیم کمی حوصله می خواهد ولی بعد از دیدن آثارش مخاطب به نسبت میزان درکش از آن لذت می برد.او اکنون از بزرگترین فیلمسازان سینمای مستقل است.

هیچ نظری موجود نیست: